کد مطلب:252494 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:217

تحریکات سیاسی - نظامی
همان طور كه گفته شد عصر مأمون عصر مبارزات ایدئولوژیكی و مبارزات پارلمانی و تضاد افكار بود لیكن از عصر معتصم به بعد یك دوره جدید آغاز می شود كه ویژگی آن در تحریكات سیاسی و جنبش های مسلحانه خلاصه می شود.

این دوره دارای ویژگیهایی است كه پاره ایی از آن با خصائص دوره های سابق خلافت مشترك و از بعضی جهات متفاوت است، خصائص این دوره عبارتند از:

1- ضعف دستگاه خلافت: تا حد زیادی در نظر مردم از شكوه و جلال خود ساقط شدن. این موضوع یا پی آمد عواملی بود كه یكی از آنها تسلط تركها بر پایتخت و سلطه كارمندان و حكام بر گوشه و كنار و كناره گیری عملی خلیفه از امور و مراقبت بر دستگاه حكومت است تا جائی كه «معتمد» بعد از تجربه های طاقت فرسا كه آموخته بود چنین می گفت:



الیس من العجائب ان مثلی

یری ما قل ممتنعا علیه



[ صفحه 198]



و توخذ باسمه الدنیا جمیعا

و ما من ذاك شیی فی یدیه



الیه یحمل الاموال طرا

و یمنع بعض ما یجبی الیه



آیا این از شگفتی ها نیست كه چون منی می بیند كه از كوچكترین و بی ارزش ترین چیزها ممنوع شده است و به نام او تمام دنیا را می گیرند در حالی كه از آن كمترین چیزی در دستش نمی باشد. ثروتها و اموال بسیاری به سوی او حمل می شود ولی اندكی از این ثروتها به او داده نمی شود.

علت دیگر: شب نشینیها و لهو و لعب و خوشگذرانی و می گساریها بود، كه خلیفه پس از آن كه مسند حكومت را غصب می كرد، در آن فرو می رفت و كوچكترین عنایتی به شئون زندگی مردم، چه در مسائل كلی و چه در امور جزئی نداشت. تنها «المهتدی بالله» از این شیوه مستثنی بود، مردی كه از نظر راه و روش بهتر از همه آنها بود. میان عباسیان این شخص مانند «عمر بن عبدالعزیز» در میان بنی امیه بود ولی این خود از دیدگاه اطرافیان ترك و بربر و قبطی نقطه ی ضعفی به شمار می آمد و لذا با او به قدری مبارزه كردند كه نابودش ساختند.

اما جریان عیاشی و شرب خمر و بزمهای می و شراب روشن تر از آن است كه نیازی به استدلال و مثال داشته باشد، زیرا كتب تاریخ لبریز از این گونه شواهد است. شاید بهترین مثالی كه بتوان در این مورد ذكر كرد جریان برخورد متوكل با امام



[ صفحه 199]



هادی (ع) است، كه نیمه شب عده ای از تركها را مأموریت داد تا خانه ی آن حضرت را تفتیش و در آن نیمه شب وی را گرفته و پیش او آورند. این بود كه آنها شبانه به خانه حضرت ریختند و در حالی كه آن حضرت مشغول خواندن قرآن بود، او را گرفته و پیش متوكل بردند، متوكل، در حالی كه جام می در دست داشت و مشغول باده نوشی بود، وی را احترام كرد و در كنار خود نشانید و جامی را كه در دست داشت به وی تعارف كرد، حضرت فرمود: هرگز گوشت و خون من به شراب نیالوده است، مرا معاف دار كه (متوكل) دست از این كار كشید...

2- نفوذ و سلطه ی «موالی» در رأس سیاست در پایتخت و گوشه و كنار علت دیگری از خصائص این دوره است، موالی بیشتر از تركها بودند و نمی گذاشتند خلیفه در شئون حكومتی دخالتی نماید. از اینها می توان «بغای» بزرگ و پسرش «موسی بن بغا» و برادر موسی «محمد بن بغا» و «كیغلغ» و «بابكیال» و «اسارتكین» و سیمای طویل «ماركوج» و «طبایغو» و «اذكوتكین» و «بغای شرابی كوچك» و «وصیف بن باغر تركی» را نام برد كه این دو نفر اخیر نسبت به دیگران ممتازتر و هوشیارتر بودند به طوری كه درباره آنها گفته شد: خلیفه در قفسی میان وصیف و بغا زندانی است همانند طوطی آنچه آن دو می گویند او می گوید. خلیفه فی قفس بین وصیف و بغا یقول ما قالاله كما تقول الببغاء.

این سران موالی مطابق میل خود زمانی مخالف خلیفه و گاهی



[ صفحه 200]



مخالف دشمنان او بودند، این است كه هر وقت خلیفه غیر از آنها، كسی را برای سركوبی سركشان و شورشیان نمی یافت، بر علیه خلیفه قیام و كمر به كشتن خلفا یكی پس از دیگری می بستند، یا بدین سبب كه خلیفه بعضی از سران آنها را تهدید كرده و یا اینكه رتبه و حقوقشان را تأخیر می انداخته است.

ما حوادث بی شماری را می بینیم كه توسط تركها و موالی ایجاد شد، مانند خلع پسران متوكل به نامهای المعتز و الموید از ولایتعهدی و روی كار آوردن المستعین و غلبه آنان بر ثروت و اموال در زمان او و جنگیدن با همان مستعین وقتی كه بر آنها خشم كرد و به بغداد پناه برد و بیعت آنها با المعتز و آن جنگها و فتنه ها و آشوبهائی كه بر سر مردم بغداد آوردند تا جائی كه مردم گوشت مردار می خوردند و به همین ترتیب هر روز فتنه ای بر پا می نمودند كه منجر به كشتار و غارت می گشت، تا جائی كه بربرها با تركها به احتجاج پرداخته و به آنها می گفتند هر روز خلیفه ای را ترور و دیگری را خلع كرده خود در پست صدارت همچنان وزارت می كنید؟

تركها و سائر بردگان همان طور در كمال نفوذ باقی بودند تا اینكه «صاحب زنج» با انقلاب كوبنده ی خود كه بعدا متذكر خواهیم شد قیام كرد، و اندیشه و افكار عمومی و اقتصاد و فعالیتهای جنگی، متوجه دفاع از وی شد و تا حد زیادی مصالح شخصی در بوته ی فراموشی سپرده شد.

3- آشوب و فتنه هائی كه در بغداد رخ داد زیرا بغداد نسبت به سامرا با اینكه در آن روز پایتخت نبود، باز هم خالی از عدم آرامش



[ صفحه 201]



و آسایش و ناراحتی نبود، بلكه در آنجا نیز فتنه هائی جریان داشت.

الف: در سال 249 ه. لشگر «شاكریه» به بغداد حمله و هجوم آورد و با فریاد و خشم در زندانها را باز و زندانیان را آزاد نمود و یكی از دو پل معروف بغداد را ویران و دیگری را به آتش كشید.

یكی از عوامل این نهضت مقابله و اعتراض علیه تركها نسبت به كشته شدن «متوكل» بدست آنها و سلطه آنها بر امور مسلمین بود، كه هر كس از خلفا را می خواستند، ترور و هر كه را اراده می كردند به جای او می گذاشتند بی آنكه در این مورد مسأله دین و یا توجه به مردم در نظر گرفته شود.

ب: آنچه كه در زمان «مستعین» رخ داد كه وی با حالت خشم و غضب از نافرمانی و عصیان تركها و موالی، به بغداد رفت، تركها گروهی را به بغداد فرستادند تا از وی پوزش خواسته و تقاضا كنند كه به سامرا باز گردد، ولی «مستعین» تقاضای آنان را نپذیرفت. تركها بلافاصله در سامراء با «معتز» بیعت كرده و «معتز» برادر خود «ابی احمد موفق» فرزند متوكل را به فرماندهی جنگ با «مستعین» انتخاب و به او اختیارات تام داد و تنظیم و سیاست كشور را به «كلباتكین» ترك واگذار نمود. «موفق» هم با پنجاه هزار ترك و قبطی و دو هزار، بربر به سوی بغداد حركت و بغداد را محاصره كرد، و محاصره را چند ماه ادامه داد و بلا و شور بختی را به اوج رسانیده و كشتار را از حد گذراند، و كاری بر سر مردم بغداد آورد كه به خوردن مردار افتادند، و درگیریهائی بین دو دسته به وقوع پیوست كه در یكی از آنها بیش از دو هزار نفر از مردم بغداد كشته، و ضعیف و



[ صفحه 202]



ناتوان گشتند و كار «معتز» بالا گرفت و سرانجام «مستعین» از مقام خود ساقط شد و استعفا داد.

در این حادثه مشاهده می كنیم كه چگونه دشمنی علنی میان دو خلیفه، در اثر نفوذ این تركها و بردگان بوجود آمده است.

ج: در سال 252ه ارتش بغداد به منظور مطالبه حقوق خود، شورش نمود، ارتش می خواست نگذارد كه خطیب بالای منبر به نام «معتز» خطبه بخواند. «محمد بن عبدالله بن طاهر» در جنگ با ارتش و پراكنده كردن آنها موضع مهمی داشت، تا آنجائی كه متوجه شد كه ارتش بر یاران وی برتری دارد، فرمان داد مغازه هائی كه در كنار پل بغداد بود به آتش كشیدند، و كالای بازرگانان و تجار دچار آتش سوزی شد و آتش این دو را از یكدیگر جدا ساخت.

د: جریان شورشی كه ارتش در سال 252 ه با مردم بغداد داشت. كه ارتش از مردم می خواست كه بعد از «معتز» با «موفق ابی احمد بن متوكل» بیعت كنند، ولی مردم برخلاف میل و خواسته ارتش، پس از بیعت مردم سامرا با «مهتدی» مردم بغداد هم با وی بیعت كردند.

4- چهارمین خصوصیت این دوره: كه شاید نشانه ی بارز و آشكار این دوره باشد، ناشی از ضعف دستگاه و در دست نداشتن زمام امور دستگاه خلافت و صرف شدن نیروها و فعالیتها در جنگها و ستیزهای داخلی بود. و قطع نظر از اطراف و اكناف و كارهائی كه رژیم می كردند، كه هر كدام از اعمال دولت وسیع اسلامی مقید به ارتباط و وابستگی با پایتخت و حكومت مركزی نبودند، به گونه ای كه اگر میل داشتند



[ صفحه 203]



فرمانبرد، وگرنه سخن از استقلال می گفتند و با دیگران به نبرد می پرداختند، كه قضیه بستگی به میزان تمایل آنها در كشور گشایی و توسعه شهرها، داشت. و بلاد اسلامی در هر برهه ای از زمان شاهد چهره ی تازه ای بودند كه بر آنها حكومت كرده و شئون زندگیشان را می چرخاند و خراج آنها را می گرفت. و هیچ حكمرانی در موردی كه خود را خلیفه می دانست و پناهی جز شمشیر و قدرت و تسلیحات خود نداشت.

یكی از موارد روشن این جریان، «اندلس» است، كه در آن دوره تحت حاكمیت «عبدالرحمن بن ناصر اموی» و از حوزه خلافت مستقل بود و همچنین شمال آفریقا تا حدی تحت فرمان امرای «آل اغلب» خود مختار بود، در آغاز تحت حكومت «زیاده اله بن ابراهیم بن اغلب» و بعد برادرش «اغلب» و سرانجام به فرمان «زیاده اله بن ابی العباس بن عبدالله» درآمد كه بالاخره با شمشیر «ابی عبدالله» شیعی جد فاطمیین كه حكومت مهدی آفریقائی را در آنجا تأسیس كرد، از پای درآمد و حكومتش از میان رفت، در این گیر و دارها حكومت سامراء یا بغداد هیچگونه اظهار نظر و یا تصرفی در آنجا مصروف نداشتند.

اما شهرهای فارس و ماوراء النهر در زمان «معتصم» صحنه ی جنگ و كشت و كشتار بود. در منطقه زنجان و اردبیل و آذربایجان جنگ مسلحانه ای درگیر بود، كه از یك طرف «بابك خرمی» و از سوی دیگر «حیدر بن كاووس» و بغای بزرگ از طرف خلیفه در آن شركت داشتند، این واقعه از سال 221 تا 223 ه بود تا وقتی كه «افشین» به سامرا



[ صفحه 204]



رفت و «بابك خرمی» و «برادرش» «عبدالله» هم در معیت او بودند، پس «معتصم» «بابك» را كشت و سرش را به خراسان ارسال و بدنش را در سامراء به دار آویخت.

و در سال 224 ه «مازیار بن قارن» بر علیه «معتصم» در طبرستان، مخالفت و قیام كرد. و در سال 223 ه در آذربایجان جنگ و شورشهائی بود كه هشت ماه به طول انجامید كه «محمد بن بعیث» و هوادارانش آن را رهبری می كردند جنگها تا وقتی كه «بغای شرابی» از طرف رژیم خلیفه آنها را سركوب و شهر را فتح نمود، ادامه داشت

بغا، ابن بعیث را به سامرا برد و در آنجا به زندانش افكند و 100 رطل به گردن او آویخت كه تا هنگام مرگ چنین بود.

در سال 238 ه در زمان «معتز» جنگی در همدان بین «عبدالعزیز بن ابی دلف» با بیش از 20 هزار نفر از پابرهنگان و ارتش خلیفه به فرماندهی «موسی بن بغا» پیش آمد. در همین زمان شهرهای ایران و عراق گاهگاهی میدان آماده ای برای مبارزه نیروهای «یعقوب بن لیث صفار» بود، این جنگ و درگیری از سال 253 تا 256 ه كه یعقوب در گذشت همچنان ادامه داشت، پس از مرگ یعقوب «عمر بن لیث» جانشین وی شد، ولی او از علاقمندان و دوستان دستگاه خلافت گردید.

یعقوب لیث مصلحت می دید كه با دولت اظهار دوستی كند، گرچه در مقام و موضعی بود كه دولت قادر به قلع و قمع او نبود، به همین سبب از ترس فتنه ی او با وی به نرمی رفتار كرده و رضایتی را فراهم می نمود.



[ صفحه 205]



یعقوب مكنون قلبی خود را اظهار نكرده مگر در بستر مرگ، بدین معنا كه به فرستاده خلیفه گفت: (به خلیفه بگو فعلا كه من بیمار و ناتوانم، اگر مردم از دست تو آسوده شده و تو هم از دست من راحت شده ای و اگر شفا یافتم، بین من و تو جز این شمشیر چیز دیگری نخواهد بود.)

و از سال 261 «نصر بن احمد سامانی» تا حد زیادی استقلال پیدا كرد و بر شهرهای ماوراء النهر تا منطقه بخارا و سمرقند تا خراسان به حكومت نشست تا اینكه در سال 279 درگذشت و برادرش «اسماعیل بن احمد» جانشین او گردید.

اما در مصر: «احمد بن طولون» كه یكی از تركهائی بود كه «بابكیال» ترك در سال 254 در زمان «معتز» او را به حكومت آنجا منصوب كرده بود، در آنجا استقلال داشت. وقتی كه «مهتدی» روی كار آمد و «بابكیال» را كشت، حكومت مصر به «یاركوج» ترك رسید او هم با «احمد بن طولون» دوستی عمیقی داشت، از این رو طولون حكومتش بر تمام مصر گسترش یافت و كارش بالا گرفت و روزگار حكومتش طولانی بود. تا وقتی كه در سال 270 در اثر دل دردی شدید درگذشت گرچه در حكومت خود نیازی به ارتباط با خلیفه نداشت، باز اظهار عداوت با خلیفه نمی كرد.

اطراف پایتخت هم بهتر از گوشه و كنار شهرهای دور دست نبود، گاهی میدان یكه تازی كارگزاران و سران ارتش، و گاهی دیگر صحنه ی فعالیت خوارج و طرفداران «صاحب زنج» و «قرامطه» بود

بنابراین مكه و مدینه گهگاهی مورد تعرض افرادی كه از آب



[ صفحه 206]



گل آلود به نفع خود ماهی می گیرند قرار گرفته بود.

مدینه در سال 230 عرصه ی غارتهای اعراب مجاور بود، تا آنجا كه بغای بزرگ جنگی بر علیه آنها بر پا داشت و در سال 251 در اثر تشنج فتنه آمیزی مانند همین آشوب، در مكه سیصد نفر كشته شد و گرانی عجیبی به وجود آمد.

اگر وضع سوریه و شهرهای آن از قبیل حمص، حلب و دمشق را در این دوره مورد بررسی قرار دهیم، می بینیم كه آنجا هم صحنه ی طمع دیگران و میدان كشت و كشتار و شورش مسلحانه بوده است.

در سال 227 در اوائل خلافت الواثق دمشق صحنه ی شورشهای مسلحانه یی بود كه در نتیجه حدود دو هزار نفر از نیروهای رژیم خلیفه و انقلابیون كشته شدند از سال 250 به بعد حمص جولانگاه رفتارهای ناهنجار عمال و حكام بود، كه موجب نهضت اهالی و اضطراب و نگرانی آنها شد و مشابه همین مشكل در سال 250 تكرار شد ولی این بار طغیان مردم شدیدتر از سابق بود و مستعین، موسی بن بغا را مأمور سركوبی آنها نمود. او هم كشتار عظیمی در آن منطقه راه انداخت و عده زیادی از بزرگان آنجا را اسیر و پاره ای را نیز به آتش كشید.

سوریه حتی بعد از آن كه احمد بن طولون در سال 264 آنجا را تصرف كرد، باز هم دست از نزاع برنداشت، زیرا به محض اینكه احمد بن طولون درگذشت. به منظور تضعیف پسر ابن طولون «خمارویه» نگاهها به آنجا جلب شد، این است كه موفق بن متوكل دو نفر از فرماندهان ارتش خود را كه از موالی بودند و اسحاق بن



[ صفحه 207]



كند اجیق و ابن ابی الساج نام داشتند. و تصرف به آنجا گسیل داشت ولی خمارویه شخصا از مصر به طرف سوریه عزیمت كرد و دوباره پس از جنگهای تازه یی آنجا را اشغال نمود.

و در سالهای 274 و 275 جنگها، باز تكرار شد.